roserose، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

رزگل بانو

اولین مسافرت سنقر

سلام عزیز مامانی روزهای اول که تازه به دنیااومده بودی من هیچ جا نمیرفتم ولی وقتی سه ماهت شد.دیگه میتونستیم بریم مسافرت تابستون بود سنقر رفتیم .اکثر فامیلای مامان وبابا سنقر زندگی میکنن.هوا گرم بوداما چون تو خیلی کوچولوبودی باید خیلی مراغبت بودم همش نگرانت بودم سردت نشه, وقتی رفته بودیم باغ دایی حمید دورت پتوپچپیده بودم . ...
20 ارديبهشت 1393

عیدت مبارک باشه

عزیزم ...اولین عیدت مبارک ایشالا صدساله باشی ...مامان فدای ایستادنت که مثل پرنسس نگاه میکنی .قربون خنده هات ....شب سال تحویل خونه عموی بابایی (عمورضا)بودیم .روز اول عید بعد از سال تحویل بابا مارو برد یزد .اولین سفر طولانیت بود  .بابا برات یک زنجیر یزدی دخترونه خرید .مبارکت باشه گلم.  یک روزبعد از سال تحویل با بابایی عموفریبرزوخاله معصومه به یزدرفتیم.به شما خیلی خوش گذشت . سنقرم رفتیم چندروزی سنقر بودیم.رز در حال رانندگی درجاده سنقر ...
20 ارديبهشت 1393

برف بازی

سلام عزیزم امسال زمستون زیاد بیرون نبردمت .خیلی سرد بود شما یک بار سرما خوردی .بازم زمستون سرما برف .اینم  عکس درحال برف بازی پارک نهج البلاغه دریاچه مصنوعی چیتگر   ...
20 ارديبهشت 1393

نقاش کوچولو

سلام گلم ..این روزا شما دیگه پوشک نمیبدی راستش خیلی راحت ازپوشک گرفتمت .راستی شیر پاستوریزه میخوری .اما ازدست مامان ناراحتی .ولی دخترم برای من سختر بود .ماشالا به دختر عاقلم که دیگه بزرگ شده ازوقتی شروع به نقاشی کشیدن کردی .هرجا میرفتیم باید یک خودکار وورق همراهمون بود که شمانقاشی  بکشی .من فکر میکنم که درآینده هنرمندماهری بشی. عزیزدلم دوباره خونمون جابجا شده.تهران اومدیم .      رز توباغ دایی درحال نقاشی کشیدن شهریور 92   ...
20 ارديبهشت 1393

تولدت مبارک مامان

عزیزم ... زندگی درحرکته .شماروزبه روز بزرگترمیشی .امیدوارم همیشه راه درست را انتخاب کنی.تولدشما 26خرداد وتولد من 21 خرداده.بابا برای مامان کیک تولد خرید .یک تولد سه نفره .ممنونم ازباباوحید تولد دختر قشنگم خونه مامان فرنگیس گرفتیم .چون اسباب کشی داشتیم . خونه خودمون هنوز آماده نشده بود.قربون دختر گللللللم تولدت مبارک باشه عشق مامانی ...   تولدرزگل خونه مامان فرنگیس   ...
20 ارديبهشت 1393

فصل پاییز

عزیزم قشنگم امیدم ...زندگی خیلی قشنگه.باتودنیابرای ما زیباتروروشنتره من وبابایی خیلی خوشحالیم .شیرین زبونیات من وبابارو به وجد آورده..اصلادنیارنگاش شادترشده .خیلی عزیزی شیرین زبون بابا -ماما-عمو,آب,اذا=غذا,دادا=دایی,ام=شیر,دد-ددر,جی جی=به تمام موجودات زنده میگی جی جی هواداره سرد میشه .هر چندوقت یکبار  دیدن مامانا میایم.دخترم ,دیگه مامان,بابا ,دایی,عمو,عمه ..رو میشناسی عموصادقوخیلی دوست داری .وقتی مامان طاهره رامیبینی,بغلش میپری. دیگه جدا شدن ,دور شدن می فهمی.بهانه میگیری.به خاطر اینکه شهرمون نسبت به مامان طاهره ومامان فرنگیس دوره. وقتی میریم تهران تاچند ساعت غریبی میکنی .اما وقتی میخواهیم برگردیم دوباره دوست داری بمونی. الان دیگه چهار ...
20 ارديبهشت 1393

فصل پاییزودریا

خوشگلم ....پاییز فصل قشنگیه امسال دوباره خونمون جابجا شد . طبقه پایین مامان طاهره زندگی میکنیم . شما به مامانی خیلی وابسته شدی. فصل زمستونم ازرا ه میرسه. بادختر خاله سارا خیلی جورشدی .صداش میزنی :فاطی =فاطمه .بعد ازخونه کشی من وشما وبابامسافرت رفتیم .اولین بارت بود سه نفری رفتیم شمال .خیلی خوش گذشت .عزیزم وقتی دریا رودیدی به طرفش دویدی .همش دادمیزدی دریا دریا آب آب. ...
16 ارديبهشت 1393

خونه کشی 1390/11/26

عزیزم همانطور که گفتم بابا کارش کرمانشاه بود .دیگه تصمیم گرفتیم خونمونو بیاریم تهران .روزی که خونه کشی داشتیم , شما خیلی شیطونی میکردی مامان طاهره هم  کمک اومده بود. اما من شمارو نگه میداشتم مامانی بسته بندی میکرد خلاصه ...خونمون دیگه کلا به تهران اومد.دیگه نزدیک مامان فرنگیس بودیم .اقاجونوخیلی دوست داری .چندوقت بعداز خونه کشی خونه اقاجون اینا بودیم که خوابت نمیبرد تااینکه اقاجون بغلت کرد اروم گرفتی خوابیدی . کم کم اقا جونو صدا میزنی . عسلم ....خودت سرپا می ایستی  دستاتو به مبل می گیری . تازه نای نای میکنی دستمال تودستت میگیری کردی میرقصی. ...
16 ارديبهشت 1393

دریای پاییزی

امسال پاییز دومین بارت بودکه شمال میرفتی .خیلی دریارو دوست داری .به دریا خیره میشی .فکرکنم به ابهتش فکرمیکنی.پاییز 92 ...
30 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رزگل بانو می باشد