خونه کشی 1390/11/26
عزیزم همانطور که گفتم بابا کارش کرمانشاه بود .دیگه تصمیم گرفتیم خونمونو بیاریم تهران .روزی که خونه کشی داشتیم , شما خیلی شیطونی میکردی مامان طاهره هم کمک اومده بود. اما من شمارو نگه میداشتم مامانی بسته بندی میکرد خلاصه ...خونمون دیگه کلا به تهران اومد.دیگه نزدیک مامان فرنگیس بودیم .اقاجونوخیلی دوست داری .چندوقت بعداز خونه کشی خونه اقاجون اینا بودیم که خوابت نمیبرد تااینکه اقاجون بغلت کرد اروم گرفتی خوابیدی . کم کم اقا جونو صدا میزنی .
عسلم ....خودت سرپا می ایستی دستاتو به مبل می گیری .
تازه نای نای میکنی دستمال تودستت میگیری کردی میرقصی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی