اولین تابستان 1390
اولین تابستون تو بود.هوا گرم بود. چندبارسنقر رفتیم.خیلی خوش گذشت باغ دایی حمید باغ دایی روح الله خونه خاله زهرا دایی سعید .....روز به روز توبزرگتر میشی منم خوشحالم.خیلی دقیقی به هر چیزی بادقت نگاه میکنی دستتو درازمیکنی تا لمسش کنی .کم کم خودتوتکون میدی تا برگردی .بابارو صدا میکنی .دوست نداری تنهاباشی وقتی تنهات میزاریم روتختت گریه میکنی نمیزازی مامان به کارهاش برسه
رزگل بازنبورش حرف میزنه
باغ دایی مامان شهریور سنقر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی