سلام رزگلم
الان که دارم برات این صفحه را مینویسم .خوابیدی اخه امشب خیلی بازی کردی همیشه اونقدر بازی میکنی ونقاشی میکشی تاروی مبل خوابت میبره .عزیزکم قشنگم نازنینم ....دخمل زبلم...باهوشم ....چندروز پیش تولدت بود.اما ما چندروزی دیرتر تولدت رو جشن گرفتیم .خونه مادرجون (مامان فرنگیس).کلی مهمون داشتن همشون بهت هدیه دادن شما هم همه هدیه هارو ریختی توقلکت راستی وقتی شمع تولدتو فوت میکردی خاموش نمیشد اما بالاخره موفق شدی تولدت مبارک گل خوشبوی بهار
عزیز دلم دیشب خیلی دلم گرفت ...اخه وقتی از خونه مامان فرنگیس برمیگشتیم ..بابا چند دقیقه ای کنار عابر بانک ایستاد ...کار داشت شماهم پیاده شدی بازی میکردی تو بازیت از ما دور میشدی خداحافظی میکردی .وقتی میرفتی گفتی :خدا حافظ بابا مواظب مامان لیلا باش . و نمیدونم چرا ولی دلم خیلی گرفت . دوست نداشتم خداحافظی کنی . این بازی را چندبار تکرار کردی .. قربون شیرین زبونیات
روزها می ایند سالها میگذرند عزیزکم... امیدم ....تمام گلهای دنیا ...تمام ستارگان را تقدیم نگاه خندانت میکنم .روزها وماههاوسالهای پراز گل وشادی وامید رابرایت ارزومیکنم . دوستت دارم
البته نقاشی زیاده همه نقاشیهات رو جمع کردم بعدا میدم به خودت از اولین نقاشی تا زمانی که خودت بتونی نقاشیهات نگه داری کنی .